- ŇãşíМ ĶĥăŅŭМ
- دوشنبه ۲ مهر ۹۷
- نظرات [ ۹ ]
پس پیــر شدن اینگونه است
چیز خاصی تغییر نمی کند فقط آدمِ درون آینه کمی غریبه است..
موهایم یک دست سپید می شود..کارهایم به کندی پیش می رود،
درد جسمم دائمیست و من پر شده ام از خاطره و اندرزهایی که هر روز به جوان تر ها پاس می دهم.
و به مرگ نزدیکم .. خیلی نزدیک ...
خیلی هم بد نیست
گاهی حس میکنم همان دخترک شانزده ساله هستم با همان نشاط قلبی.
فقط پاهایم یاری نمیکنند برای دویدن و راه رفتن بر لبه جدول..
دستانم چروکیده اند و از خوردن خوراکی های خوشمزه منع می شوم ،
چشم هایم کم سو شده و برای دیدن زیبایی های دنیا بسیار معذبم
دخترک شانزده ساله درونم همیشه هم حالش رو به راه نیست
گاهی به شدت هوای آغوش پدر و مادرش به سرش می زند و دلتنگ می شود و کلافه ام می کند.
از معایب طول عمر همین بس که تو خواهی ماند و شاهد یک به یک رفتن ها خواهی بود..
این روزها ترس بزرگم این است که بشوم موجب زحمت اطرافیانم ..
نکند مجبور شوم در بستر بمانم و بشوم وبال گردن دیگران!
پس پیــر شدن اینگونه است ..
که یک روز چشم باز میکنی
و دلت برای عزیزانت، دوستانت، سلامتی ات،
روزهای خوب رفته ات،زیبایی و جوانی ات که دیگر نداری خراب تنگ می شود..