آخرین بار که چنین حسی داشتم را به خاطر ندارم

از اینکه میدیدم مورد علاقه ی کسی هستم ذوق کرده بودم

و وقتی دستم را گرفت قلبم به تپش افتاد

و نگاهش بهترین احساس را در جانم نشاند

آخرین بار که چنین حسی داشتم را به خاطر ندارم

که کسی آنقدر دوستم داشته باشد

که از هرم نفس هایش نفس هایم به شماره بیفتد

وآنقدر امن باشد که نخواهم از آغوشش رها شوم

...

طوری مرا بخواهد .. که دلم بلرزد

آنقدر شیرین دوستم داشته باشد

که نخواهم از رویایش بیرون بیایم

..

بعد از آنشب،هر شب به امید دیدار دوباره اش ؛

پلک روی هم گذاشتم

آخرین بار که چنین حسی داشتم را به خاطر ندارم..

من عاشقی را تجربه کرده ام

درخواب هایم..


با صدای من بشنوید :)