شب عروسی برادرم،وقتی مادرم کتش و تنش می کرد،یه حس غریبی داشت نگاهش !
پیشونیش رو بوسید و بهش گفت:

هیچ وقت قاتل زنت نباش !
چشم های برادرم از تعجب گرد شده بود،کم مونده بود غش کنه بنده خدا

مادرم دستش رو گذاشت روی شونه هاشو گفت:قاتل نباش پسر !
وقتی
خانومت برات آشپزی می کنه بگو دستت درد نکنه خانوم عالی بود.
وقتی
خانومت رنگ رژشو با پیرهنش ست می کنه ،بگوهمه رنگی به صورتت میشینه عزیزم

زنانگی زن ها در دیده شدنه
در تعریف شدن از کارشون 
در تأیید هنرشون
اونوقته که جون می گیره و موندگار میشه

ریشه می دوئونه توی بند بند زندگیت
قاتل نباش پسرم
اگر احساس
زنی را نادیده بگیری
مثل گل های ناز توی گلدون قهر می کنن و دیگه هرگز شادی رو به دلشون راه نمی دن!

کم کم دلسرد می شن ، پژمرده میشن
مادرم راست می گفت
من مرده های متحرک زیادی و به چشم دیده بودم که هنوز درکنار
قاتلشون ،ادای زندگی کردن و در می آوردند
مادرم حق داشت ...

 

 

 

این متن را مدت ها پیش خوانده بودم و امروز دوباره در تاریخچه چتی که با برادرم داشتم دیدمش.. داشتم فکر می کردم من هم یک مرده متحرکم اما امیدوارم روزی که پسرم عاشق شد در خاطر این مرده متحرک بماند که یادآور شود :

پسرم قاتل نباش..

امیدوارم وقتش که رسید قوانین انسان بودن را از خاطر نبرم.

امیدوارم پسرم راه و رسم انسانیت و مرد بودن را خوب بیاموزد.