ماشین های بازی اش را جلویم چید و پرسید کدام یکی را دوست داری؟

دست روی یک ماشین کوچک که "آقای سیب" خطابش می کند گذاشتم و گفتم این...

"آقای سیب "را از جلوی دستم برداشت ، پشتش پنهان کرد ؛ ماشین دیگری را جلویم گذاشت و گفت :

_نه شما این یکی را دوست داری :)

خنده ام گرفت.

کمی که گذشت فکر کردم چند نفر در زندگی ام داشته ام که اینطور شیرین خواسته هایشان را به من تحمیل کرده اند؟

چند نفر بوده اند که برای راحتی خودشان راهی جلوی پایم گذاشته اند که مسیر زندگی ام را تغییر داده است؟

چند نفر انتخاب هایم را از چشمم پنهان کرده اند چون دوست داشتنی های خودشان بوده است؟

زیاد بوده اند آدم هایی که برای شاد کردن دلشان انتخاب هایم را کنار گذاشته ام و تن به انتخاب هایشان داده ام.

شما چطور؟ از این دست تحمیل کننده های دوست داشتنی در زندگیتان داشته اید؟

یک عمر با پشیمانی و حسرتِ یک انتخاب زندگی کردن و شاد کردن دل آدم های عزیز زندگیتان را ترجیح می دهید یا شادی و راحتی خودتان؟