تقریبا یک ماه منتظر آن روز شدم.. اما وقتی روز موعود رسید مناسبتش را فراموش کردم!!

این اولین بار نیست که چنین اتفاقی می افتد..بارها برایم پیش آمده که آنچنان در انتظار یک روزِ خاص یا ساعتی مخصوص هستم که وقتی به زمان موعود می رسم خسته از انتظار همه چیز را فراموش میکنم

مثلا تمام روز را منتظر تماشای سریال مورد علاقه ام می مانم و وقتی ساعت پخشش فرا می رسد من مشغول دیدنِ چیز دیگری هستم!

داشتم فکر می کردم این قضیه را می توان به اتفاقات بزرگ تر زندگی هم تعمیم داد..

ساده ترین مثالش خوشبختیست.. آنقدر انتظار خوشبختی را می کشیم که وقتی غرق در خوشبختی هستیم حتی حسش هم نمیکنیم و بعدها میفهمیم چقدر وقتی سلامتی داشتیم خوشبخت بودیم، چقدر وقتی تمام خانواده دور یک سفره مینشستیم خوشبخت بودیم ، چقدر زمانی که پدر و مادر داشتیم خوشبخت بودیم و..

من فکر می کنم در لحظه زندگی کردن یک هنر است؛ هر چند بعضی انتظار ها به غایت آزار دهنده اما شیرین و دلپذیرند اما کاش یادبگیریم چطور منتظر اتفاقات خوب باشیم که وقتی از راه رسیدند سرمان گرم اتفاقات سطحی تر نباشد.