امروز دو کتاب را معرفی میکنم به دلیل اینکه زودتر برسیم به معرفی کتاب های جدید تری که در حال مطالعه شان هستم smileyheart

 

 

 

"خداحافظ سالار" (خاطرات خانم پروانه چراغ نوروزی همسر سردار شهید حسین همدانی)

من همیشه به کتاب ها و فیلم های بر اساس واقعیت و مستند علاقه ی بیشتری داشتم ،

"خداحافظ سالار" هم در وهله ی اول به خاطر روایت حال و هوای سوریه و حوادثی که در آن جریان داشته برای من که در بحران سوریه آنجا حضور نداشتم جالب بود

اما کم کم خاطرات خانم پروانه چراغ نوروزی مرابا حال و هوای انقلاب و حتی قبل از انقلاب همراه کرد..
چیزی که برایم عجیب و ارزنده بود پویایی و خستگی ناپذیر بودنِ
سردار همدانی و همچنین صبوری های خانم چراغ نوروزی در فراق ها و بی خبری های پی در پی از همسرشان بود

بعد از خواندن کتاب به شدت دلتنگ
سردار ندیده ام شدم و از صمیم قلب خواستم خداوند توفیق پویایی در راه اسلام و صبوری در پشتیبانی از حق را به ما هم عطا کند.ان شاء الله

 

دوازدهم/ آذرماه/ 98

 

 

"رویای بیداری" (خاطرات همسر شهید مصطفی عارفی)

وقتی داشتم کتاب انتخاب می کردم "رویای بیداری" به خاطر نام و عکس روی جلدش برایم جالب بود و جزو انتخاب هایم

وقتی نوبت به مطالعه ی کتاب رسید واقعا متعجب شدم!کتاب درباره ی شهید جوانی در همسایگی ام بود!

من در این محله ها بزرگ شده ام اما دو سالی را در این محله نبودم خاطرم هست وقتی به خانه ی جدید نقل مکان کردم و به محله ی خودمان برگشتم پس از اندک زمانی در یکی از خیابان های نزدیک خانه ام متوجه منزلی شدم که بنری با عکس و نام شهید مصطفی عارفی بر سردرش قرار داشت ، چند ثانیه به عکس و نام ایشان خیره شدم..

اما فکر نمی کردم چند ماه بعد پای خاطرات همسرشان به خانه ام باز شود..

چیزی که در مورد شهید مصطفی عارفی برایم جالب توجه بود قلب صاف و صادق ایشان و همچنین تلاش های بی وقفه برای دوری از گناه و امر به معروف بود.

هرچند خیلی دیر بااین هم محله ای خوش قلبم آشنا شدم اما از خداوند تقاضا دارم که این یقین قلبی به عنایات ائمه اطهار و تلاش برای دوری از گناه را برای من هم رقم بزند.ان شاء الله

 

فقط نکاتی آزار دهنده در نگارش و شاید در بیان خاطرات مشهود بود که خیلی توی ذوق میزد یکی از آنها تاکید مداوم بر مشکلات مالی بود!

و دیگری کمرنگ بودن خاطرات مربوط به شهیدبه نظرم خاطرات نگارش شده زیادی یک جانبه بود..

راستش وقتی کتاب تمام شد با حسرت آرزو کردم ای کاش این خاطرات به دست نویسنده ی توانمند تری بازنویسی شود بلکه حق مطلب در وصف این شهید بزرگوار ادا شود. 

 

چهاردهم/آذرماه/98