کتاب " نه "  نوشته ی محمد رضا حدادپور جهرمی

 

 

 

راستش خیلی تحت تاثیر کتاب قرار گرفتم کتاب را با نام "مستند نه" به چاپ رسانده اند و همین کلمه مستند و وقایعی که کتاب عنوان می کرد آرامش روانم را به هم ریخت

به واقع تا چند شب به سختی خوابم برد و هر بار  که چشم روی هم میگذاشتم کابوس هایی میدیدم!

بعد از خواندن کتاب سعی کردم مروری بر  اتفاقات آن داشته باشم و متوجه ضد و نقیض های بسیاری در کتاب شدم

که موجب شد کتاب را نه به عنوان مستند بلکه فقط به عنوان یک رمان قبول کنم رمانی که اطلاعات مفیدی هم داشت اما در کل فقط یک رمان بود!

وقتی در مورد نویسنده یک سرچ ساده داشتم متوجه شدم ایشان یک طلبه هستند و واقعا جا خوردم که یک طلبه اینهمه مطالب مستهجن را به رشته تحریر در اورده است

و واقعا به مستند بودن کتاب شک کردم!

ترجیح دادم اینطور فکر کنم که کتاب تلفیقی از مستندات و تخیلات نویسنده هست اما در کل اثر روانی بالایی دارد که حس ناامنی و ترس و دلهره را در خواننده به شدت بالا می برد.

به نظرم بهتر بود نویسند در استفاده از کلمه مستند محتاط تر باشد !

لازم میدانم به این نکته اشاره کنم در پی آشفتگی افکارم و برای اینکه به خودم ثابت بشود چه چیز را مطالعه کرده ام و چقدر صحت دارد

به سایت  منتسب به حضرت آیت الله خامنه ای مراجعه کردم و هرچقدر سایت و کتاب هایی که حضرت آقا به آنها اشاره ای داشته اند یا نظری در موردشان داشته اند را زیر و رو کردم نامی از این کتاب و نویسنده اش در میان نبود!  در حالیکه اگر چنین وقایعی مستند باشد انتظار می رود رهبر این کشور کتاب یا حتی گوشه ای از وقایع را تائید کنند !

 

برشی از کتاب:

 

روز اول :

چشم هایم هیچ جا را نمی دید. حتی متوجه شب و روز هم نبودم؛ همین حالا هم از روی تخمین و احتمال می گویم یک هفته ،شاید هم بیشتر بوده است وگرنه اصلا اطلاعی از وضعیت روز و شبم نداشتم .هر کاری می کردم نمیتوانستم خودم را با شرایط وفق دهم.روز اول فقط درد داشتم و همه بدنم کوفته بود.متوجه نبودم کجا هستم و در چه شرایطی به سر می برم.گیج بودم و تا کمی تکان میخوردم ، سرم محکم به یک چیزی میخورد!

چیزی که بالای سرم بود اینقدر محکم و سفت بود که وقتی سرم به آن میخورد تکه هایی از آن در سرم فرو میرفت.

روز دوم:

به خاطر درد و کوفتگی بدنم ، هر چه میخوابیدم تمام نمیشد؛خستگی ،درد،تنهایی و جای تنگ دست به دست هم داده بودند . تا چشم هایم را باز می کردم ،می دیدم تاریک است و قدرت حرکت ندارم. دوباره خودم را به خواب میزدم،بلکه خوابم ببرد و متوجه زمان نشوم ؛اما از یک جایی به بعد ، دیگر خستگی ام تمام شد و خوابم نبرد. تازه بدبختی ام شروع شد؛ چون دیگر خوابم نمی آمدو مجبور بودم بیداری را تحمل کنم. با چشم های خیلی خیلی باز؛ اما در یک جای تاریک و بدون ذره ای نور،هرچه دنبال خودم می گشتم پیدا نمی کردم. نمی دانستم کجا هستم و قرار است چه بر سرم بیاید.

روز سوم:

بیداری ام تمام نمیشد، خیلی بد است تلاش کنی خوابت ببرد تا متوجه خیلی از چیزها نشوی؛ اما خوابت نبرد. نمیتوانستم با شرایط کنار بیایم،مخصوصا اینکه هیچ صدایی هم نمیشنیدم.

همه جا ساکت بود و فقط صدای ناله های خودم در آن فضا وجود داشت.ناگهان صدای کنار رفتن خاک کنار صورتم .. صدایی شبیه به کشیده شدن بدن یک چیزی..یک چیزی شبیه مار را روی خاک ها شنیدم!اینقدر ترسیده بودم و هول کرده بودم که دوست داشتم همانجا یک نفر سرم را گوش تا گوش ببرد و روی سینه ام بگذارد تا راحت شوم؛ اما نه من میمردم و نه آن جک و جانور ها را میتوانستم ببینم،فقط ترس ،دلهره و تنهایی!

احساس می کردم چیزهای ریز و یا حتی  بعضی وقت ها درشت از روی بدنم رد می شدند. به علت ترس زیاد، قدرت تحرک نداشتم؛ اما بعد از کمی حرکت از سرم رفع می شدندو می رفتند؛جان،عمر و نفس من هم با آنها می رفت و تا مرگ پیش می رفتم.

روزچهارم:

دو طرف باسن،پاها و پهلوهایم داشت زخم میشداز بس خودم را روی زمین کشیده بودم؛ چون نمیتوانستم این طرف و ان طرف بشوم زخم بستر گرفتم؛ کسانی که زخم بستر می گیرند ،روی تخت،پتو ،زیرانداز و تشک نرم زخم بستر میگیرند؛ ولی من روی زمین ،خاک نمور و این چیزها زخم پهلو گرفتم .خیلی جایم تنگ بود،فکر می کردم در سردخانه هستم و قرار بوده بمیرم ؛اما زنده شده ام!ولی علی القاعده سردخانه ها سرد هستند اما آنجا گرم بود،خیلی هم گرم بود. به خاطر همین نمیدانستم کجا هستم و چه غلطی میکنم.

 

 

سخن نویسنده:

 

کتاب حاضر تحت عنوان مستند داستانی " نه " روایت ظلم و نسل کشی ،تغییرات ژنی و جنایات هورمونی آشکاری است که صهیونیسم جهانی بر علیه مسلمانان؛علی الخصوص مسلمانان مظلوم افغانستان روا داشته و توجه خائنانه صهیونیسم به ملت شریف هزاره را (که با توجه به محدودیت های سیاست غذا و دارو توسط جهان غرب در آن منطقه ،دارای بکر ترین ژن و ابدان در میان تمامی مسلمانان هستند) به صورت محدود و خلاصه به تصویر کشیده است .

 

 

و خب نکات مثبت را هم نباید از قلم انداخت!!  نکته مفیدی که این کتاب داشت توضیحاتی در مورد حملات بیولوژیکی بود که هفت قسمت از کتاب را به آموزش این سر فصل دانشگاهی اختصاص داده است!

 

برشی از این سرفصل:

حمله بیوتروریستی چیست؟

حمله بیوتروریستی عبارت است از:پخش کردن ویروس،باکتری،میکروب یا دیگر عوامل بیماری زاو سمی که موجب بروز بیماری و مرگ در میان انسانها،حیوانات و گیاهان می شود.

کشف و شناسایی یک حمله بیولوژیکی سخت و دشوار به شمار می آید. تاثیرات یک حمله بیولوژیکی به چهار دسته تقسیم می شود:

1_فیزیکی :بروز بیماری

2_روانی :بروز ترس و وحشت

3_اقتصادی: محدودیت سفر و جا به جایی ،متوقف شدن فعالیت های اقتصادی و کسب و کار

4_زیست محیطی:آسیب دیدن انسانها ،حیوانات ،گیاهان و آلوده شدن منابع طبیعی مثل منابع آب.

 

قدرت های استکباری همواره در اندیشه ساخت سلاح های بیولوژیک و زیستی هستند تا با وارد ساختن کمترین زیان اقتصادی و با بیشترین کشتار بتوانند به به منابع حریف دست یابند.

کشتار فراوان ، وحشت گسترده ،ایجاد هراس در عقب جبهه ،فلج ساختن خط مقدم،بردن جنگ به داخل خانه های مردم غیر نظامی و درگیر نمودن شهر ها نتیجه استفاده از سلاح های میکروبی است.